وقتی به انتهای صداقت می رسی تازه دروغ به حقیقت می پیوندد...

چشمانت پر می شود از روشنایی مشکوک...

و گوشت پر می شود از سرب سکوت...

و دهانت گورستان واژه ها می شود..

و تن تنهاییت بوی شب می گیرد...

اندیشه های مسموم برایت رجز می خوانند..

انسانهای پوک فرمان توبه می دهند و ته مانده ایمان سرگردانت زیر پا لگد می شود...

من...

به انتهای صداقت رسیدم مرا به حافظه خورشید بسپارید..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد